بعد از حدود دوهفته باز به آغوش نوشتن بازمیگردم مثل کودکی بیتاب که مدتی از آغوش گرم و نرم مادر جدا افتاده. دیروز کتابی از شاهرخ مسکوب به دستم رسید که از ۳۰بوک خریداری کرده بودم. عنوان کتاب این است «شکاریم یک سر همه پیش مرگ» مجموعهای از جستارها، گفتارها و نوشتارهای اوست. وقتی برای اولین بار آن را تورق میکردم، در بخش فهرست مطالب به موضوعی برخوردم که درباره مطلبی پیش از نوشتن روزها در راه بود و مشتاق شدم از آن جا که به انتهای کتاب نزدیکتر بود شروع کنم.
درباره فاصله ۴سال و چندیاش از نوشتن گفته بود و اینکه باید دوباره برای نوشتن تمرین کند. و نکتههای برجسته و خوبی راجع به یادداشتهای روزانه بیان کرده که برای من باوجود اینکه آشنا بود، (چون یک بار در مقدمه کتاب روزها در راه خوانده بودم و یک بار هم از زبان استاد در این باره شنیده بودم) اما بازهم همچون تشنهای تازه به آب رسیده با ذوق و اشتیاق فراوان آن را خواندم و حاشیهنویسی کردم.
الان هم بیشتردلم میخواهد تا برشی از این نوشتار در اینجا بیاورم :
«پنج شش ماه است که میخواهم نوشتن این یادداشتهای روزانه را شروع کنم. شاید نزدیک یک سال از وقتی که نوشتن مقدمهای بر رستم و اسفندیار را برای سومینبار شروع کردم. آنوقت مثل مردی بودم که تنگنفس دارد و از کوهی بالا میرود. تمرین نداشتم و ندارم و نوشتن دیگر از کشتی و جفتکچارکش کمتر نیست، تمرین میخواهد. فکر کردم کمترین فایده این یادداشتها آن است که ورزشی است. به علاوه اگر آدم چشمهای بینا داشته باشد بسیاری چیزها میبیند که شایسته نوشتن است. اما برای دیدن: باید به فکر آن بود و نوشتن یادداشت خود تمرینی است برای دیدن، یاد میدهد که آدم چشمهایش را باز کند. از همه اینها گذشته، کسی چه میداند. شاید بعد از سالها بعضی از این نوشتهها به کاری بیاید و ارزش آن را داشته باشد که به دست دیگران برسد.
بهرحال امروز شروع کردهام و مثل هر کار دیگری که برایم اهمیتی داشته باشد، مدتها تردید کردم، با فکرش کلنجار رفتم و سبک و سنگین کردم. در این مواقع مثل آدمی هستم که بخواهد در آب سرد بپرد. مدتی دودلی است و بعد دل به دریازدن…»
نکتههای بسیاری میتوان از این مقدمه ساده اما تاملبرانگیز آموخت.
- وقتی میان نوشتن فاصله میافتد، شروع دوباره انرژی مضاعفی میطلبد که گاه به اندازه اولینباری است که اقدام به نوشتن میکنیم یا به قول مسکوب: مثل کسی که تنگی نفس دارد و از کوه بالا میرود. پس نوشتن نیاز به تمرین مداوم دارد و سوخت آن همین روزانهنویسی و یادداشتهای روزمره است که میتواند درخصوص تمام مسائلی باشد که درطول روز اتفاق میافتد و حتی احساساتی که تجربه میکنیم و افکاری که در سر میپرورانیم.
- این نوع نوشتن باید راحت و ساده باشد به دور از هرگونه تکلف و سختگیری.
- شروع تصمیمات سخت و مهم اغلب آمیخته با ترس و دوددلی است اما باید بر این تردید فائق شد (دل را به دریا زد!)
- نوشتن یادداشتهای روزانه تمرینی است برای خوب دیدن و ورزشی برای عضلات نوشتاری ما.
- وقتی یک پروژه مهم را دست میگیریم برای تجدید انرژی و تمدیدکردن انگیزه نیاز است گاهی کار را رها کنیم و به مطالعه یا نوشتن و انجام کاری که موردعلاقه ماست، بپردازیم. حکایت اره یا تیشه کندشدهای که میبایست دوباره تیز گردد.
۲۹/۳/۱۴۰۰
آخرین دیدگاهها