چهرۀ مغموم دخترم وقتی از مدرسه برمیگردد، دو روزی است که ذهنم را مشغول کرده است. تاکنون خودم هنوز برای گفتگو در اینباره پیشقدم نشدهام، چرا که میخواهم این فرصت را به او بدهم تا راجع به حرف زدن پیرامون مشکلش خودش حق انتخاب داشته باشد و زمانی که از نظر او مناسب باشد دراینباره سخن بگوید.
شاید هم در تنهایی خودش بتواند به طور مستقل راهحلی برای دلیل ناراحتیاش و برطرفنمودن موانع بیاید . اما اگر تا امشب خودش برای گفتگو سراغم نیاید، باید مقدمهای بچینم و برای پرسیدن دلیل غم و اندوهی که توی چشمهایش ریخته، خودم دست به کار شوم.
ساعتی پیش وقتی به هوای کمک نمودن در مرتب کردن و چیدمان وسایل وارد اتاقش شدم، خونسرد و بالحنی آرام پرسیدم:«راستی از اوضاع و احوال مدرسه چه خبر؟ همه چیز خوب پیش میره؟ از امتحانات دورهایتون چه خبر؟»
باری؛دنباله بحثمان تا جایی پیش رفت که دانستم یکی از دوستان همکلاسیاش که دوسالی است رفیق صمیمی بودهاند، به دلیل کار پدرش ناچارند از این شهر به شهری بزرگتر مهاجرت کنند.
به نظر شما در هنگام ابراز همدردی با فرزندم ، من از چه نکاتی باید استفاده میکردم که علاوه بر تقویت وضع روحیاش، برای اینکه در آینده نیز با مواردی این چنینی مواجه شود، دچار سرخوردگی و یاس و افسردگی نگردد؟
فرزندان ما در سنین “مختلف و در طی مراحل رشد، به دریافت انواع مختلفی از عشق و دلبستگی نیاز دارند. در دوران نوزادی وقتی به موقع به نیاز گرسنگی و بیقراری او پاسخ میدهید و او را در آغوش میگیرید، نیاز دلبستگی او را برآورده کردهاید یا وقتی کودکتان زمین میخورد و زانویش زخمی میشود، او را بلند کرده و نوازش میکنید، کودکتان همدلی و محبتکردن را یاد میگیرد.
در بخشی از کتاب: «از فرزندت قهرمان بساز» نوشته: «دکتر هنری کلود و دکتر جان تانسند» آمده است:
زندگی یعنی توانایی برقرارکردن رابطه. دلبستگی توانایی برقراری ارتباط با خدا و دیگران و اتصال به چیزی در خارج از خود است.
کودکانی که از نظر احساسی با روشهای سالم ارتباط برقرار میکنند، امنیت بیشتری دارند.
بنابراین ما با پرورش توانایی ایجاد ارتباط در فرزندانمان به آنان یاد میدهیم که ارتباط خود را منابع زندگی (خود، خدا و دیگران) حفظ کنند.
***
من در گام اول سعی کردم که با برقراری ارتباطی موثر از طریق همدلی (گوش دادن فعال و بازخورد انعکاسی) دخترم را تشویق نمایم تا موضوعی که موجب اندوه او شده را بیان نماید.
***
فرزندان ما نیاز دارند که بفهمند زندگی همیشه آنطور که ما دلمان میخواهد قابل پیش بینی نیست. همچنین دنیایی که در آن هستیم و افرادی که در آن زندگی میکنند، هیچیک کامل و بینقص نیستیم. هرچند نباید واقعیت را از آنچه وجود دارد، تیرهتر نشان دهیم. اما یکی از مهمترین اهداف فرزندپروری، رشد و پرورش فرزندانی با شخصیت بالغ است.
در بخش دیگری از همان کتاب میخوانیم:
افرادی که شخصیت بالغی دارند دارای کمال، مسئولیتپذیری و شجاعت هستند. |
نقش والدین در شکلگیری شخصیت کودک بسیار مهم است چرا که این دوران زمانی است که نقاط ضعف و قوت شخصیت وی شکل میگیرد بنابراین والدین میتوانند به فرزندشان کمک کنند که به یک فرد باشخصبت تبدیل شود.
در واقع شخصیت مجموعهای از مهارتهای روحی، روانی و احساسی است که فرد را برای موفقیت در زندگی آماده میسازد.
کودکانی که از نظر شخصیتی در حدی رشد نکردهاند که بتوانند در مقابل مشکلات و سختیهای زندگی مقابله کنند، در آینده و در بسیاری از امور از قبیل: تحصیل، شغل و ازدواح شکست میخورند.
دلبستگی اولین و مهمترین عامل در شکلگیری شخصیت فرد برای توانایی برقراری روابط است و این عامل که موجب دلبستگی به خدا و دیگران است؛ منشأ بسیاری از خوبیهاست، زیرا سبب ایجاد حس همدلی و اعتماد میشود.
اگرچه این دلبستگی در مراحل اولیه رشد و زندگی ضروری است اما به تدریج کودک باید فرابگیرد که مسئولیت زندگی و انتخابهای خود را به دست گیرد.
فرزندان ما با دنیای واقعی سرو کار دارند بنابراین والدین وظیفه دارند به وی کمک کنند تا در مواجهه با شکست، بدیها، ناامیدیها مقاوم باشند.
آنها ممکن است از دوستانشان ناامید شوند، از شرکت در مسابقات ورزشی محروم شوند یا در آن شکست بخورند، نمره دلخواهشان را نگیرند و در برابر انتخابهای پیشرویشان با دشواری مواجه شوند.
فرزند ما احتمال دارد با هر خصوصیت شخصیتی و روحی منحصربه فرد دنیا آمده باشد اما هدف ما این است که او را به سوی رشد و توسعه فردیاش راهنمایی و تشویق و حمایت کنیم.
آنها از طریق آموزش، تجربه و تمرین چیزهایی بسیاری را میآموزند که در رشد و شکلگیری شخصیتشان بسیار موثر است.
اما نکته مهم اینجاست که بین آموزش و تجربه تفاوت زیادی است. هیچکس با کتاب خواندن یا صحبتکردن درباره نواختن پیانو یا دوچرخهسواری و آشپزی به این مهارتها دست نمییابد بلکه باید در دنیای واقعی آنها را بصورت عملی تجربه نمود.
کودکان از طریق کارهای کوچک و تکراری و همچنین شکستهای مکرر بسیاری از آموختهها را بصورت واقعی یاد میگیرند. بنابراین تواناییهایشان در این ارتباطات و برعهدهگرفتن مسئولیتهای گوناگون به تدریج افزایش مییابد. حال آنکه بسیاری از پدر و مادرها هنوز و به اشتباه تصورشان این است که با درخواست مکرر از فرزند درخصوص آنچه مدنظرشان است، میتوانند او را به یادگیری و مسئولیتپذیری در آن کار وادارند.
***
دختر من نیز در این تجربه با مسئله محرومیت و دورشدن از دوست صمیمیاش که نسبت به او دلبستگی عاطفی داشت، مواجه شده بود و به احتمال زیاد آخرین تجربهاش نخواهد بود. اما آنچه من به عنوان مادر در آن لحظه میتوانستم انجام دهم این بود که احساسش را درک کنم و از طریق فرصت دادن به او برای حرفزدن درباره احساسات درونیاش، حس همدلیام را ابراز نمایم.
***
|
این ما باید به کودکمان بیاموزیم که در یک دنیای واقعی زندگی میکنند که همیشه کارها آن طور که ما دلمان میخواهد و انتظارش را داریم، پیش نمیروند. وقتی در یک کار، هدف و تصمیم گرفته شده شکست میخوریمباید باز هم ادامه دهیم و تلاش کنیم در آن وضعیت بد، حالمان را خوب نگه داریم و بهترین استفاده را از شرایط به نفع خود ببریم.
ممکن است هریک از ما قبلاً موارد زیر را به گونهای تحربه کرده باشد:
رنج کشیدن بخاطر تشنگی و گرسنگی
فریادزدن از روی عصبانیت
دعوت نشدن از جانب یک دوست صمیمی در جشن تولد یا عروسیاش
احساس شرم و احساس گناه (عذاب وجدان)
از دست دادن امتیازات در تیم، کلاس یا مسابقات جشنواره و یا دانشگاه
شکست عاطفی یا عشقی
مرگ یکی از دوستان یا آشنایان و عزیزان
و …
در یک نگرش واقعبینانه فرزندان ما نیز به نوعی یا در شکلی دیگر این واقعیتها تجربه خواهند کرد، پس ما باید اولین واقعیتی که به آنها یاد میدهیم این باشد که او فرد کاملی نیست.
|
***
منبع: از فرزندت قهرمان بساز (راهنمایی جامع برای پرورش فرزندی موفق و توانمند)، کلود، هنری و تانسند، جان، ۱۳۹۹،نیکفرجام
آخرین دیدگاهها