چه کنم که فرزندم از من حرف شنوی داشته باشد؟
در جلساتی که برای آموزش خانواده و مباحث فرزندپروری شرکت میکنم، یکی از دغدغههایی که بسیاری از والدین درخصوص کودکانشان مطرح میکنند، این است:
«هرچه به فرزندم تذکر میدهم، گوش نمیدهد و تمام مدت مجبور هستم با او بحث کنم. آخر سر هم ناچار میشوم سرش داد بزنم یا تهدیدش کنم.»
قبل از اینکه به این پرسش و راهکارهای احتمالی بپردازم، قصد دارم نکتهای را یادآوری کنم که خالی از لطف نیست.
متاسفانه بسیاری از پدر و مادرها تربیتکردن را با اموری مانند: نصیحتکردن، دستوردادن یا حتی بحث کردن اشتباه میگیرند. درحالیکه هیچ بچهای با بکن نکنهای پدر و مادرش تربیت نمیشود بلکه لجباز شده یا به کلی تبدیل به فردی منفعل و منزوی میگردد.
حال سوال اینجاست پس چه کنیم؟ چه راهکارهایی هست برای اینکه فرزندم از من حرفشنوی داشته باشد و از طرفی به اعتماد به نفسش لطمهای وارد نشود؟
در این مقاله تصمیم دارم به بیان این نکات بپردازم:
- مهارت گفتگو یادگرفتنی است
- بدون قید و شرط عشق بورزید
- بچهها به توجه خاص والدین نیاز دارند
- تنبیه بدنی ممنوع
- برای تمرین مسئولیتپذیری قانون تعیین کنید
والدین الگویی برای مهارت گفتگو هستند:
- طی یک تحقیق که پژوهشگران بر روی ۱۰۲ خانواده انجام دادهاند، پی بردند که بهترین بچهها به لحاظ رشد ذهنی و برخلاف تصور رایج آنهایی نیستند که در بهترین شرایط از نظر امکانات مالی و رفاهی بزرگ شدهاند، بلکه آن دسته از بچهها هستند که در محیطی پرورش یافتهاند که امن است. میپرسید منظورم از امن چیست؟ یعنی پدر و مادرهایی که ممکن است با هم بحث یا حتی دعوا کنند ولی با این وجود با هم گفتگو میکنند. همان والدینی که در دعواهاشان نیز منصفانه رفتار میکنند نه اینطور که همیشه یک نفر حرف آخر را بزند. بیشک در چنین شرایطی فرزندان یاد میگیرند که چطور احساسات خودشان را پنهان نکنند و اگر با فردی اختلاف نظر داشته باشند از بحث کردن با او گریزان نیستند. درحقیقت والدین الگویی هستند برای آموزش این مهارت بصورت عملی در زندگی فرزندانشان.
از طرف دیگر برخی والدین چنین تصور میکنند که بچهای مودب و دوستداشتنی است که همیشه حرف بزرگترها را گوش بدهد و هیچگونه مخالفتی را ابراز نکند. اما غافل هستند از این که این نوع سبک تربیتی چه آسیب بزرگی به عزت نفس فرزندشان وارد میسازد. چراکه فرزندان ما قرار است یاد بگیرند که وقتی وارد جامعهای میشوند، قادر باشند حرف خودشان را بزنند و خواستهشان را مطرح کنند و حتی اگر جایی از حقشان محروم شوند، بتوانند از خود دفاع کنند.
فرزندان ما نیازمند عشق بدون قید و شرط ما هستند:
- ابراز عشق والدین آن هم بدون هیچ پیش شرطی به فرزندان احساس امنیت میدهد و باعث میشود از عزت نفس بالایی برخوردار باشند. منظور همان باور و پنداری است که هر فردی از خودش دارد و میزان احساس خوبی که نسبت به خود پیدا میکند.
بیشک بهترین راه عشقورزیدن به فرزندانمان این است که مهمتر از شکل ظاهری(مثل زیبایی صورت، لباس آراسته، جثه و…) یا تاکیدکردن بر قابلیتها و کاستیهایی که دارند همانطوری که هستند با تمام ویژگیهای که برخوردارند آنها را بپذیریم و دوستشان بداریم چرا که باید بدانند ما به عنوان پدر و مادر وجودشان را از رفتار، گفتارو اشتباهاتشان جدا میکنیم.
مثلا به جای اینکه فقط چهره زیبا و اندام و لباسهایش را تحسین کنیم، خوشصحبتی، مهربانبودن با خواهر و برادر یا دوستان، مسئولیتپذیری در کارهای شخصی و کارهایی از این قبیل او را مورد تعریف و تمجید قرار دهیم.
«از اینکه این قدر با خواهر کوچیکت مهربونی باید به خودت افتخار کنی!» «این کارت که خودت لباسهاتو میپوشی قابل نحسینه» «چقدر خوشحالم که میبینم اتاقت رو به تنهایی مرتب کردی»
توجه کردن بدان معنی نیست که همهی رفتارهاشان را میپسندیم و تایید میکنیم، نه! بلکه به این معناست که در تمام اوقات محبت بیدریغ خود را بهشان ابراز میکنیم و حتی اگر رفتار ناخوشایندی از آنان سر بزند باز هم فرزندمان باید این امنیت خاطر را داشته باشد که چیزی از علاقه و محبت ما نسبت به او کم نخواهد شد!
مثلا بغل کردن و بوسیدن کودک را شرطی نکنیم و اگر جایی اشتباهی مرتکب شد به او نگوییم: «پیش من نیا دیگه، برا اینکه حرفامو گوش نمیکنی، منم بوست نمیکنم» یا «حالا که اینکارو کردی، من دیگه مامانت نیستم، برو اونطرف!»
بچهها به توجه خاص والدین نیاز دارند:
دوستان همکلاسی علیرضا که در پایهی سوم ابتدایی درس میخواند، مدام بابت ناسازگاری و رفتارهای پرخاشگرانهاش از او شاکی بودند و تقریبا هر روز بخشی از زمان کلاس به حل اختلاف او با دوستانش توسط آموزگار سپری میشد. جابهجا کردن محل نشستن او در کلاس، تذکرهای شفاهی یا حتی در نظرگرفتن جوایز برای تشویق او به رفتارهای مسالمتآمیز با دوستانش چندان تاثیری نداشت یا هم برای مدت کوتاهی دوام داشت. تا اینکه از طرف اولیای مدرسه با والدینش تماس گرفتند که جهت مذاکره درباره مشکلات رفتاری وی گفتگو کنند. خانم محمدی مشاور آموزشگاه طی دیدارهای حضوری که با مادر علیرضا داشت، متوجه اختلاف وی با همسرش شد و روزهای بسیاری که علیرضا شاهد دعواها و نزاعهای آن دو بوده است. مادر علیرضا شاغل بود و ساعتهایی هم که در خانه حضور داشت، بیشتر وقتش برای رسیدگی به خواهر کوچکتر علیرضا که تنها ۲ سال داشت سپری میشد، پدر و مادر وی به دلیل اوضاع نامساعد روحی و اختلافات زناشویی بین خودشان حوصله و زمان کمتری را در طول روز برای گفتگو و توجه به پسرشان داشتند بنابراین علیرضا درون خانه روز به روز گوشهگیرتر و بیحوصلهتر میشد. به طور مثال اگر خواهر کوچکش وارد اتاق او میشد و یا به وسایل و دفتر و کتابهایش دست میزد بر سرش جیغ و هوار میکشید و اینکارش باعث برخوردهای تند پدر ومادر و در نتیجه تنبیه او میشد. خانم محمدی برای مادر وی توضیح داد که خشم فروخورده ناشی از عدم توجه به نیازهای عاطفیاش، او را به سمت ناسازگاری با دوستان و اطرافیانش کشانده و از این طریق انرژی منفی درونیاش را تخلیه میسازد و دنبال جلب توجه است.
لابد شما هم میدانید که ۸۰ درصد شخصیت آدمها در دوران کودکی شکل میگیرد و این مهم رسالت و مسئولیت ما را به عنوان پدر و مادر سنگینتر میسازد. چرا که آن دسته از کودکانی که ابراز علاقه کلامی را از طرف والدینشان دریافت نمیکنند در آینده نیز نمیتوانند به فرزندان خود ابراز علاقه کلامی کنند. کودکی که کمبود محبت دارد آن را با نشانههای مختلفی بروز میدهد. مثلا: کودکی که خیلی صحبت میکند یا از اینکه مدام با افراد بزرگتر از خودش وارد بحث شود، علاقه نشان میدهن و مدام توی صحت بزرگترها میپرد تا توجه آنان را به خود جلب نماید نشان دهندهی نیاز او به توجه و محبت است.
متاسفانه ما گاهی فراموش میکنیم که به نیازهای فرزندمان هم به همان میزانی که به خواسته خودمان اهمیت میدهیم، توجه کنیم. در نتیجه آنچه که بچهها مدام از حرفهای ما دریافت میکنند این عبارتهاست: «من الان خستهام، جیغ و داد نکن»، «بشین سرجات، ساکت باش» «برو درساتو بخون» ولی سوال اینجاست تا به حال چند بار بهش گفتیم که: «بیا با هم بازی کنیم؟»، «بیا با هم بریم پارک» و خوب خیلی از ماها استاد بهانه آوردن هستیم در این زمینه. «خانه ما آپارتمانیه، همسایهها اذیت میشن»، «اون قدر سرم شلوغه که حوصلهشو ندارم» «وقت ندارم سرم رو بخارونم چه برسه به اینکه بخوام با بچههام بازی کنم.»
روزهایی را در طول هفته یا ماه در نظر بگیرید برای رفتن به پارک و شهربازی و با هم وقت بگذرانید. درون خانه بازیهای گروهی که مناسب سن و نیاز فرزندتان باشد را انجام دهید. حتی گاهی در کنار او بنشینید و یک برنامه تلویزیونی که موردعلاقه اوست را با هم تماشا کنید و دربارهاش حرف بزنید.
کانون خانهای که پدر و مادر به نیازهای فرزندانشان توجه نشان میدهند، آنها نیز یاد میگیرند که به حرفهای والدین اهمیت بدهند و با سهولت بیشتری پذیرا باشند.
نکتهای که بسیاری از والدین جدی نمیگیرند، این است که فکر کنیم فقط با امر و نهی کردنهامان میتوانیم تربیت کنیم. کودکان خشم ما را میبینند، بینظمی، کجخلقی و هر چیزی که حتی خودمان ممکن است در مورد خودمان نبینیم و متوجه نباشیم. از چشم کودکان تیزبین آنان دور نمیماند. حال شاید بپرسید چه کنیم که بچهها حرف ما را بپذیرند؟
راهکارهای متعددی وجود دارد مثلا اینکه: به جای تهدیدکردن و استفاده از عبارات منفی مانند «وای به حالت» «اگر فلان کارو نکنی حسابتو میرسم» و … جملات را با کلمهی «درصورتی که » شروع کنید، آنگاه نتیجه کار را بگویید و سپس درخواست و انتظاری که از وی دارید را مطرح کنید. اجازه دهید با یک مثال توضیح بدهم:
یکی از مسائلی که خیلی از والدین با آن مواجه هستند انجام ندادن تکالیف فرزندشان در دوره ابتدایی است که مدام باید به او تذکر دهند و به او یادآوری کنند.
نکته اینجاست که شما در وهله اول باید ببینید فرزندتان به چه چیزهایی علاقه نشان میدهد و از طرفی مورد تایید شماست که میتوانید به عنوان تقویتکنندهی رفتار از آن بهره ببرید. مثلا: دیدن یک برنامه تلویزیونی و رفتن به پارک، خواندن کتاب توسط شما. حالا میتوانید خواسته خودتان را اینطوری مطرح کنید که «دخترم، درصورتی میتونیم بریم پارک که تکالیفت رو تا ساعت ۵ عصر انجام داده باشی.» یا «درصورتی امشب برات کتاب قصه میخونم که اتاقت رو مرتب کرده باشی» و ازین قبیل…
برای تمرین مسئولیتپذیری قانون تعیین کنید:
در کنار توجهی که به فرزندان خود نشان میدهیم یک سری قوانین را نیز باید مشخص کنیم.
به عنوان مثال) توی خانه قانون کتک نزدن را بگذارید که بچهها همدیگر را نزنند.
مدام برای فرزند بزرگتان تکرار نکنید: «اون از تو کوچیکتره، تو کوتاه بیا» باید به بچهها آموخت که هیچ کدامشان نباید یکدیگر را کتک بزنند و به هم آسیب برسانند. اگر رفتاری اشتباه است هیچکس نباید مرتکب شود.
کودکان باید یاد بگیرند که کتک کاری در هر شرایطی کار بدی محسوب میشود. اما متاسفانه برخی از والدین بر این باورند که اگر کسی کودکشان را بزند او هم حق دارد مقابله به مثل کند. از طرفی با این عمل رابطه دوستی بچهها بهم میخورد آن هم بر مسائل جزئی و بیاهمیت! همچنین به کودک یاد میدهد که خطای دیگران را نبخشد و دست بزن پیدا کند.
در ازای این راهکار میتوانیم به فرزندان خود بیاموزیم؛ بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم، کتک کاری نیست. به جای آن میتوانی محکم و قاطع بایستی و بگویی: «بهت اجازه نمیدم که منو بزنی» یا «ازین کار/ حرفت ناراحت شدم»
اما اگر دوستت مسخرهات کرد یا دوباره به سمتت آمد که تو را بزند آن وقت بهتر است به یک بزرگتر مثل معلم یا مدیر اطلاع دهی که دخالت کند. برای آموزش چنین مهارتهایی به کودکان میتوان از شیوه ایفای نقش و نمایشنامه بازی و … استفاده کنیم. متاسفانه راهکاری که برخی از والدین موقع خشم و عصبانیت از خود بروز میدهند، استفاده از کتک زدن و تنبیه بدنی است اما باید بدانیم فرزندانی که در دوره کودکی از والدینشان کتک میخورند در بزرگسالی هم به محض عصبانی شدن پرخاشگری میکنند و به دیگران آسیب میزنند. مسالهای که متاسفانه این روزها در جامعه بارها شاهد هستیم مثلا: در حین رانندگی و ترافیک.
یا وقتی اختلاف نظری با دیگران دارند و با رفتاری که مطابق میلشان نیست مواجه میشوند، به جای خویشتنداری و ارتباط موثر از شیوههای نادرست برای اثبات کردن حرفشان بهره میبرند.
پدر و مادر عزیز این نکته مهم را در نظر بگیرید که اگر با کودک به صورت تهدیدآمیز و با استفاده از عبارات منفی صحبت کنید، مغزه خزنده او آماده دفاع و دعوا میشود. یادمان باشد که هیچ کودکی در بدو تولد لجباز به دنیا نمیآید. در حالی که این الگوهای رفتاری اشتباهی که از ما سر میزند آنها را لجباز بار میآورد. وقتی کودک وظیفه یا مسئولیتی را به درستی انجام نمیدهد یا قانونی که وضع کردیم را زیر پا میگذارد و شما هم راههای مختلفی را امتحان کرده و جوابی نگرفتهاید آن وقت میتوانید به او اطلاع دهید که درصورتی که وظیفهاش در ساعت مقرر انجام نشود، از تفریح یا اتفاق خوشایندی که دوست دارد، آن روز محروم است و این هنر شماست که چطور مطرح کنید که فرزندتان مقاومت کمتری نشان دهد چون صحبت شما باید قاطعانه و در عین حال بدون عصبانیت و تحقیر و تهدید باشد. اما بهتر است مرحله محرومسازی به عنوان آخرین راهکار در نظر گرفته شود.
از طرفی والدینی که فرزندانشان را زیاد تحقیر و سرزنش میکنند، آنها را با عزت نفس پایین تربیت میکنند چون در ناخودآگاه وی این باور به وجود میآید که: «من یک آدم بیعرضه و ناتوانم» و دائما خودش را قضاوت میکند.
گاهی نیز والدین برای اینکه قدردانی کردن را به فرزندانشان یادآوری کنند به خاطر کارها و فداکاریهایی که در حقشان انجام دادهاند، مدام بر سرشان منت میگذارند. این طیف بچهها وقتی بزرگ میشوند دائماً از عالم و آدم طلبکار هستند و برای کوچکترین چیزی بر سر دیگران منت میگذارند.
جمعبندی نهایی:
نکات مهم و ارزشمندی که والدین نباید از آن غفلت بورزند این است که:
حضور کامل و با کیفیتی در کنار فرزندان داشته باشند. حتی اگر شاغل هستید و نمیتوانید ساعتهای زیادی درکنار آنان سپری کنید، (حتی به اندازه یک ساعت مشخص) در طول روز یا هفته را برای بودن با او اختصاص دهید.
فرزند ما باید این حضور را کاملا حس و درک کند. مثلا: اگر قرار است روزی نیمساعت با او به پیادهروی یا پارک بروید یا یک کتاب در روز بخوانید از انجام کارهایی که باعث حواسپرتی است، پرهیز کنید. مانند: چک کردن گوشی موبایل یا تماشای تلویزیون در حین صحبت. و با توجه کامل فعالیت لذتبخشی را در کنارش انجام دهید.
نکته مهم اینجاست که این زمانها باید منظم و مستمر باشند. اگر میخواهیم این زمان تاثیرگذار باشد، باید به طور منظم در طول هفته یکی دو بار تکرار شود تا فرزند ما اطمینان خاطر پیدا کند و ثانیاً اینکه بتوانید یک الگوی منظم در ذهنش بسازید. و مساله مهم دیگر اینکه لزوماً نباید این زمان طولانی باشد اتفاقا باید یک زمان محدودی را برایش در نظر بگیرید که هم قدردان باشد و هم شما را خسته و دلزده نکند و انرژی لازم را برای دفعات بعد هم داشته باشید.
معصومه سورگی
3 پاسخ
چه متن مفیدی.
درود. سپاسمندم از توجه شما دوست عزیز
مقاله تون خیلی کاربردی و مفید بود. ممنون بابت به اشتراک گذاشتن تجربیات و این نکات مفید