پولسازی هنر است. کار کردن هنر است؛ و کسبوکار خوب بهترین هنرهاست.
اندی وارهول
شاید تا پیش از این به چنین عقیدهای نرسیده بودم که پولسازی خودش یک نوع هنر محسوب میشود. البته که دیده و شنیده بودم که انسانهای هنرمند بسیاری از راه هنرشان پولدار شده و درآمدهای خوبی هم کسب کردهاند، چه بسا بسیاری از هنرها که از پس مرگ هنرمند باعث کسب شهرت و ثروت شدهاند. اما اینکه برای پولسازی هم میبایست هنر داشت؛ جملهای است که به تازگی مرا به تامل و اندیشهورزی وامیدارد.
آنچه در این باره از ذهن ناآشنای من با مفاهیم مالی و پولسازی میگذرد این است که هنر افق دیدی وسیعتر و خلاقانهتر به انسان میبخشد به گونهای که نوع نگاهت به محیط اطراف نسبت به دیگر افراد فراتر میرود و از هر چیز به ظاهر ساده و ناچیزی یک ایده نو خلق میکنی. بنابراین کسانی هم که کسب و کار برتر و شاخصی را راهاندازی کرده و اداره میکنند، بدون شک از هنرهای حائزاهمیتی مثل ارتباطات موثر فردی و اجتماعی، سخنوری، کار گروهی، دیدن و شکارکردن فرصتهای طلایی و ناب و … برخوردار بوده و هستند درحالیکه ممکن است افراد عادی در جامعه به راحتی از کنار آن عبور کنند و نادیدهاش انگارند.
*******
من میتوانم درآمد فوقالعادهای داشته باشم اما با صرف وقتهای ارزشمند خود در جاهایی که واقعا نیاز نیست آنها را به هدر میدهم.
من میتوانم درآمد فوقالعادهای داشته باشم اما یک باور اشتباه در عمق فکر و روان من جاخوش کرده و مدام تکرار میکند که داشتن درآمد بالا در حد قدرت و لیاقت و توان افرادی است که دانش، مهارت و شایستگیشان از من بالاتر است.
من میتوانم درآمد فوقالعادهای داشته باشم اما ثبات قدم ندارم و به جای استمرار و استقامت داشتن در یک کار ثابت و هدفمند، مدام از این شاخه به آن شاخه میپرم و هنوز به طور دقیق علاقه و هدف اصلی خودم را برای پولسازی و درآمدسازی مشخص و روشت نکردهام.
من میتوانم درآمد فوقالعادهای داشته باشم اما یک موجود اهمالکار و راحتطلب درون جانم لانه گزیده که هر بار با کلی انگیزه و انرژی کاری را آغاز میکنم، ارادهام را برای تداوم داشتن و ممارست در آن بخش نشانه میرود و ذره ذره به سمت تحلیل و تخریب میکشاند.
من میتوانم درآمد فوقالعادهای داشته باشم اما انگار خودم را شایسته برخورداری از یک سطح درآمد عالی و رفاه با کیفیت بالا نمیدانم.
من میتوانم درآمد فوقالعادهای داشته باشم اما چیزی مثل یک عقیده چسبنده و جداییناپذیر که در گوشهای از مغزم به پذیرفتن سطح متوسطی از دارایی و رفاه بسنده نموده است، قسمت فعال و پویای ذهنم را هم از گشودن دریچههای تازه و رو به پیشرفت بازمیدارد.
*******
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر خودم را بیشتر از آنچه الان قبول دارم، باور کنم.
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر دست از راحتطلبی و تنپروری بکشم و کمی از زمانهای آسودگی و پرداختن به کارهای عبث را به یادگیری و مهارتآموزی اختصاص دهم.
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر یک هدف دقیق و کاملا روشن را برای یک افق دید یکساله و پنج ساله تعیین کنم و برنامههای کاربردی، منظم و عملی را برای اجراکردن در مسیر رسیدن به آن هدف مشخص، پیادهسازی و اجرا کنم.
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر به جای ایدهپردازی صرف، دل به دریا زده و شروع به اقدام نمایم.
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر ترسهایم را بشناسم و برای کنترل و مدیریت کردنشان آگاهانهتر عمل کنم.
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر تخصص و توانمندی خودم را دستکم نگیرم و برای افزایش و هدفمندسازی آن بیشتر از پیش تلاش کنم.
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر حداقل سه کار برنامهریزی شده(مثل تولیدمحتوا، برگزاری وبینار، دانش فنی) و ثابت را برای دستیابی به هدفم به طور پیوسته و منظم دنبال کنم و از تکرار و یا حتی شکست ملول و مایوس نشوم.
من میتوانم پول زیادی داشته باشم اگر میزان درآمد دلخواهم را به طور دقیق بنویسم و زمان قطعی رسیدن به این سطح از درآمد را نیز مکتوب سازم.
آخرین دیدگاهها