در هر تکرار رازی نهفته است. رازی که در نهایت منتج به شکلگیری یک عادت میشود. از قضا گاهی این مداومت در تکرار، تمایزساز هم میشود.
از تدوین و چاپ لیست برنامه جدید که با تاخیر دو هفتهای، بالاخره روی میزتحریرم جاخوش کرد، چند روزی گذشته است. در طی آن دو هفته گمان میکردم، (به عبارتی روشنتر خودم را توجیه میکردم) که گاهی استراحت و ایجاد وقفه در میانه مسیری که سبب میشود نفست به شماره افتد، لازم و ضروری است اما حتی خود درونم هم در اوج این سستی و بیتفاوتی چندان وقعی بر این بهانهها نمینهد و باز همان عذاب لعنتی سروکلهاش پیدا میشود که زیرکانه و هوشمندانه از بلندای دیواری که سکونتگاه جناب وجدان است، سرک کشیده و خواب آرام را از چشمانم میرباید. آنگاه ندای عقل بر موجودیت سهلانگار ذهنم نهیب میزند که اگر قرار است استراحتی هم در کار باشد باید از نوع فعالش باشد، به مثابه تیزکردن ارهای که از فرط خستگی و کندشدن قادر به بریدن نیست. اما اگر بدین تنبلی بیش از اندازه فرصت دهی در چنان لذت سطحی و دونمایهای تو را غرق میسازد که تا بخواهی خودت را دوباره پیدا کنی، وقتهای طلایی از دست رفتهاند و آن وقت خودت را میبینی که سر خط با دست تهی و اندوختههای بربادرفته نشستهای. پس تا مجال پیداکردن دوباره خودت را بیابی، گاهی ناچار میشوی هرآنچه آموختهای دوباره از نو آغاز کنی و این بدترین تنبیه توست برای آن اهمالکاری خودخواسته و دلسپردن به خوشیهای زودگذر که دستاوردی ندارند جز دور شدن از آمال و اهدافت.
پس اگر قرار است تمایزی در کار باشد و تو را به رشدی آگاهانه برساند، بگذار با ساختن عادتهای کوچک و ارزشمند باشد نه گامهای بلندی که نامنظم و پر از وقفهاند. مثل یادداشتهای منظم روزانه و مطالعات متنوع و هدفمند که در هر روز به مدت حداقل یک ساعت برایشان وقت میگذاری و تحت هر شرایطی از آن عدول نمیکنی.
شاید انتظار معجزهآفرینی و دریافت نتایج درخشان و چشمگیر در مدت زمانی یکی دو ساله غیرواقعبینانه باشد اما شک نکن روزی تلاشهایت بیپاداش نخواهد ماند و از دل همین بذرهای ریز که کاشتهای، درختی تنومند و پربار به ثمر بنشیند که چشمانت را خیره سازد.
آخرین دیدگاهها