چیزی درون من هست که مثل سدی آهنین در برابر تغییر مقاومت نشان میدهد و به هر طریق ممکن تمام قد در مقابل آنچه من مشتاق به دانستن و عمل کردنش هستم میایستد. هر بار در وجودم، رفتار و عملکردم احساس ضعف یا نقصان میکنم؛ درصدد برمیآیم که درباره آن اطلاعاتی کسب کنم چون گمان میکنم با آگاهی یافتن از علل آن در جهت تغییردادن روش و سبک موجود میتوانم اقدام کنم.
اما این روزها متوجه نکته بسیار مهمی شدهام آن هم این است که صرفاً دست یافتن به یک سری دانستهها متضمن محقق شدن آن در عمل نمیگردد.
البته این چیزی نیست که برایم تازگی داشته باشد و همه ما از همان کودکی سخنان و ضربالمثلهایی از این قبیل که: به عمب کاربرآید به سخنرانی نیست، از حرف تا عمل راه بسیار است، عالم بیعمل به مانند زنبور بی عسل است و… بسیار شنیدهایم، اما این که خود آدمی به این باور برسد و در خود این حقیقت را کشف کند جای تأمل دارد که من خوشبختانه یا متاسفانه اندکی بیش نیست که بدان رسیدهام.
قصه از جایی شروع شد که در تلاش برای تربیت فرزندانم تصمیم گرفتم اطلاعاتم را راجع به فرزندپروری ارتقا بخشم و لازمه این کار این بود که در کنار مطالعه دست به اقدامی بزنم که یادگیریام را از مرحله سطحی بالاتر برده و عمق بیشتری به دانستههایم بدهم.
لذا برآن شدم که هر آنچه از لابهلای کتابها، تحقیقات و شنیدهها میآموزم به دیگران نیز منتقل کنم چرا که بهترین روش برای تثبیت اطلاعات تئوری در ذهن آموزش دادن آن است. بنابراین بخش عمدهای از آموختههایم را در قالب مقاله و کتاب منتشر کردم و حتی صفحهای را با موضوع تربیت فرزند در اینستاگرام اختصاص دادم تا چکیده آن را به صورت پست منتشر کنم.
اما انگار مجموعه این اقدامات با اینکه بیتاثیر هم نبودند ولیکن باز هم در حد انتظار و توقع من کارگر نیفتاد، در چندین نشست دوستانه و گاه رسمی با خودم به فکر افتادم که بهتر است ابتدا از خودم شروع کنم و برای تغییر خودم دست به کار شوم با این فرضیه در کلاسهای خودسازی دکتر مشایخی شرکت کردم که الحق والانصاف در همان یکی دو جلسه نخست کاربردی بودن مطالب ارزشمند و مطروحه در کارگاه هویدا بود اما همچنان جایی از کار میلنگید چون به نظرم رسید که پیششرط و مقدمه موردنیاز برای خودسازی، خودشناسی است.
شناختی روشن و واقعبینانه از خلقیات، صفات و خصوصیات فردی که با دستیابی به آن تازه زمینه و بستر مناسب برای تغییر اساسی فراهم و میسر میگردد.
و همه این انتخابها برای شکستن موانع درونی در برابر تغییر بود اما با وجود اینکه نمیتوان موفقیت و دستاوردهای ناشی از مطالعه منابع و نوشتن مقاله در این زمینه را منکر شد اما باز هم همان مشکل بزرگ و اصلی که سد بزرگی بر سر راهم بود، باقی است آن هم اراده لازم برای درهم شکستن مقاومت درونی به هنگام اقدام و عمل کردن است که مانع از ترتیب اثردادن دانستههای نظری میشود و به هر طریق کارهای اشتباهی را که سابق براین ناخواسته و احیانا از روی ناآگاهی مرتکب میشدم اینک با علم به ناصواب بودنش و شناخت ضمنی درخصوص خصوصیات روحی-روانی باز هم قادر به پایداری نیستم و همچنان میکوشم که میدان را خالی نکرده و تسلیم نشوم، چون هنوز ندایی در درونم و از اعماق روحم مرا خطاب قرار میدهد و به من امید میدهد که نباید از پای بنشینم و بالاخره روزی در اینده نه چندان دور موفق میشوم.
4 پاسخ
سلام معصومه جان تبدیک می گویم که بررگترین قدم را در راه خودشناسی برداشته ای. همانطور که می دانی مسیر طولانی است و تنها با صبوری و تمرین است که حتما موفق میشوی. پس باامید ادامه بده آرزوی توفیق برایت دارم.
چشم فریباجان، حضور دوستان گرانقدری مثل شما، همچون گوهری گرانبها در زندگی من هست که خداوند بهم عطا نموده، امیدوارم توفیق قدردانی داشته باشم. ممنون بابت راهنمایی تون
سلام. چیزی که باعث میشه آدمها در برابر تغییر مقاومت کنند باورهایی هست که سالهای سال در ذهن اونها نهادینه شده. باورهایی که به اسم اعتقادات از اونها یاد میکنیم و سخت بهشون چسبیدیم. این باورها تبدیل به زنجیر میشن و دست و پای آدمها رو میبندن. شغل شما _معلمی_ هم شغلی هست که ثبات و عدم تغییر رو به معلمان القا میکنه. برای تغییر باید از پایه و اساس شروع کرد و پایه و اساس تغییر کار بر روی عزتنفس هست.
با احترام به شما و به نوشتههای خوبتون بنظر میاد برای نتیجهی بهتر نیاز هست بر روی عزتنفس هم کار بشه.
بینهایت از التفات و توجه شما سپاسگزارم خانم کیهانی عزیز. از اینکه برای خوندن این مطلب وقت گذاشتین و نظر ارزشمندتون رو بیان کردید. توصیه شما رو مدنظر خواهم گرفت.