جدیدترین مطالب
داستانک

سفری در رویا

در شبی هولناک و سیاه؛ رهگذر تنها و غریبانه پا به سرزمین رویا نهاد. رویایی که از عشقی ناب اما گمشده، به اوج آسمان راه یافته بود و بسان

مادرانه

زن از پشت پرده تار و نازکی که چشمانش را حائل کرده بود، به لبخندی که چهره جوان را بشاش و زیباتر کرده، خیره می‌شود و بوسه‌ای پرحسرت را

سوغات پردردسر

عنوان داستان کوتان : سوغات پردردسر نویسنده: معصومه سورگی (خراسان جنوبی) چراغ راهنمایی وسط چهارراه که سبز شد، پایم را روی پدال گاز گذاشتم و ماشین با صدای مهیبی

شعرها

شعر غمگین

دوستی گوید: که غمگین شده است اشعار من باری او؛ دلواپس احوال این دل گشته است. یا که چون پروانه‌ای بر گرد شمع از فروغ شعله‌ی سوزان عشق این

مخاطب خیالی

مخاطب خیالی‌ام برایت امشب از غزل ترانه‌ها سروده‌ام. یکی به طعنه دوش گفت: «مگر که می‌شود کسی ردایی از چکامه را بدوزد از برای آن که هیچ‌کس نبوده است؟»

غرور

محال است بشنوی یک بار دیگر ترنم‌های زیبای دلم را غرورم را به پایت سر بریدم که تا هرگز بدهکار دلم باقی نمانم و پیمودم من امروز ته دنیای

پرنده

باید به این حقیقت اگرچه سخت تن در دهم حق با فروغ بود آنجا که می سرود: «پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.» باید به خاک بسپارم

یادداشت‌ها

نامه نگاری(۴)

رفیق جان حکایتی که امشب برایت می‌گویم، قصه تکراری روزهای ملال‌انگیز من‌اند و اکنون مرا جز از واگویه‌ کردنش چاره‌ نیست. باری؛ گاهی هم فکر می‌کنی که قرار است

نامه نگاری(۳)-جوهر عشق

رفیق جانم اگر بی‌پرده بخواهم بگویم، حقیقت این است که  شنیدن یک شعر باشکوه که آکنده است از مفاهیم ارزشمند و واژه‌های زیبا منجر به ته‌نشین حسی لذتبخش در

نامه نگاری(۲)

خود عزیز و دوست‌داشتنی‌ام! این نخستین نگاشته‌ای است که بنا به قول نیما در «حرفهای همسایه» به تو می‌نویسم. آنجا که نیما می‌گوید: “آیا آن صفا و پاکیزگی را

معرفی کتاب

تجربه نگاری ۵- هنر ظریف بیخیالی

از همان صبح که پلک‌هایم را باز کردم، یک فکر مزاحم توی سرم چرخ می‌خورد، فکر کردن به مسئله‌ای کوچک و ظاهرا بی‌اهمیت که نمی‌بایست برنامه‌های روزم را تحت

معرفی یک نمونه جستارنویسی

از لابه لای کتابهای خوش نشسته در کتابخانه‌ کوچکم، کتاب کم‌حجم و لاغراندامی از پرویز دوائی با عنوان «از وقتی تو رفتی» را بیرون می‌کشم. این کتاب مجموعه کوچکی

فقط شنیده بودم… (معرفی کتاب)

همین چندروز پیش وقتی به نوشتن داستانم فکر می‌کردم به یکباره داستانی در ذهنم تداعی شد که چندسال پیش (حدود ۹سال) خوانده بودم. نویسنده کتاب یکی از کارشناسان مامایی

مقالات

چگونه با کودک تنبلم رفتار کنم؟

آنچه امروزه در اغلب خانواده‌ها و در رفتار والدین مشاهده می‌شود این است که آنها بخش قابل ملاحظه‌ای از زندگی خود را صرف رسیدگی به امور فرزندان‌شان می‌کنند و

خانواده و ارتباط صمیمانه (دلبستگی)

چشمان سیاه و معصومش بود که اول بار توجهم را به خود جلب نمود. همان چند هفته اول سال تحصیلی کافی بود تا بفهمم که دانش آموز درس‌خوان و

تربیت بدون دادو فریاد!

با عصبانیت نگاهی به عقربه‌های ساعت داخل هال انداختم. ساعت ۷:۲۰ بود و من می‌بایست راس ساعت ۷:۳۰ سرکلاس باشم. درحالیکه با وجود آماده نشدن پسرم و لجبازی‌های هرروزه‌اش

آرشیو نوشته‌ها